علی آقا در شهر ستاره ها
سلام قند عسل مامان.یکی یکدونه، عزیز دردونه.
فدات بشم که هر روز بیشتر از روز قبل عاشقت می شم نی نی ناز.
پسری، دیروز جمعه بود و آقای پدر خونه بودند. شما هم کلی کیف کردی، خب چون همش از سر و کول بابایی بالا می ری و کلی با هم بازی می کنید.
شیرین مامان،دیروز ساعت نه شب سه تایی رفتیم شهر ستاره ها. البته بابا محمد و شما از ساعت
می گفتید بریم ولی مامانی می گفت نه سرده. دیگه انقدر شما دو تا بی حوصلگی کردید که منم تسلیم شدم.
خوب شد رفتیم چون خیلی خیلی خوش گذشت. البته شما اصلاً هیچ بازی ای سوار نشدی، نمی دونم چرا از وسایل بازی تو شهر بازی ها خوشت نمیاد. در عوض رفتیم توی فضای باز پارک و از اونجا که ساعت شب بود و هوا هم سرد و بارونی.؛ همه نی نی ها لالا کرده بودند و کلی خوش به حال ما شد. چون سرسره ها خلوت خلوت بود و منم باهات کلی سرسره سواری کردم. البته گل پسری اصلاً سرسر تونلی سوار نشد و به قول خودش فقط سرسر پیچ پیچی و معلولی( معمولی)
بعد از سرسره بازی هم با بابا محمد قایم موشک بازی کردی و انقدر ذوق داشتی که ما هم اصلاً دلمون نمی خواست بیایم خونه.
ولی خب ساعت ١١ شب شده بود، هوا هم خیلی خنک بود، دیگه با خواهش و التماس موفق شدیم شما را بیاریم خونه.
فدات بشم ماه من. از ته ته ته دلم، به اندازه مهربونی نگاه های شیرینت دوست دارم و خدا رو به خاطر بهترین هدیه اش شکر می کنم.
خب اینم عکسای گل پسری