سؤالات وروجک خان

سلام نفس مامان. چطوری وروجک بلا.

گل قشنگم اندازه همه دنیا دوست دارم ولی انقدر از صبح تا شب شیطونی می کنی و بعضی وقت ها کارهای خطرناک میکنی که من مجبور میشم دعوات کنم، بعدشم خودم کلی ناراحت می شم و غصه می خورم.

عزیز دل مامان مثلاً امروز یه میله طناب سیار رو کندی و کردی تو دهنت و دهن کوچولوت کلی خون اومد و کلی گریه کردی. مجبور شدم دعوات کنم. واقعاً کارت خطرناک بود، خیلی خدا رحم کرد.

بهتم گفتم بیا به هم قول دیم که شما کار بد نکنی و منم دعوات نکنم شمای وروجک هم گفتی من قول می دم اما قول خانومونه. قول مردونه نمی دم.

راستی مامانی امروز داشتم بهت تابلویی رو که واسه دومین سالگرد تولد بابایی که با هم بودیم خریده بودم، بهت نشون می دادم که ازم پرسیدی مامان وقتی این رو خریدی من کجا بودم؟ بهت گفتم خب پیش خدا بودی هنوز تو دل مامانی نیومده بودی.

ازم پرسیدی مامانی خدا چیه؟ کجاست؟ بهم نشونش میدی؟

با جوابام اصلاً قانع نشدی. نمی دونم باید چطوری بهت جواب می دادم.

واقعاً جواب بعضی سؤالات رو نمی دونم چه طوری بدم که متوجه بشی خب آخه هنوز یه پسر کوچولویی دیگه.

عروسکم دوستت دارم  و روزی هزار هزار بار خدا رو به خاطر اینکه بهترین علی دنیا رو به ما داده شکر می کنم.