علی عزیزمعلی عزیزم، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
ایمان کوچولوایمان کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

سرباز کوچولوها

دوستتون دارم نی نی ها

سلام سرباز کوچولوهای مامان حالتون امیدوارم همیشه همیشه خوب باشه. علی مامان که خوب خوب ماشااله با اون زبون شیرینش که هر روز به من می گه مامانی ممنونم که مامان من شدی بدون تو اصلا نمی تونستم زندگی کنم. فدات بشم دیروز با هم رفتیم کلاس زبان و واسه ترم جدید اسمتو رزرو کردیم، البته یه کلاس زبان دیگه که شما هم می گی من که نمیرم. فندق کوچولو هم از تکون هایی که می خوره معلومه که خوب و سر حاله و منتظره تا زود زود بیاد پیش داداشیش. دیگه ماه شش هم داره تموم می شه و عسل مامان داره واسه خودش مردی می شه ها. نفس های مامان به اندازه تمام دنیا دوستتون دارم .   
27 آذر 1392

علی آقای کمک کاره

سلام نفسم. علی خوبم. مهربونم از ته دل عاشقتم این روزها دیگه حسابی یه مرد کوچولو شدی و با اون زبون شیرینت ادم دلش می خواد بخورتت. عروسکم خیلی خیلی مهربونی. همش می گم خدا کنه داداشی هم مثل علی کوچولو مهربون باشه که حتما هست تا برای هم داداش های خوبی باشید. پسر گلم دیروز به مامان گفتی مامانی من بزرگ بشم می خوام هیچ کاره بشم تا همش پیش تو باشم اگر هم بخوام برم سر کار می خوام کمک کاره ی تو بشم تا هر کاری داشتی کمکت کنم. یه عالمه دوست دارم چون که خیلی ماهی عزیزکم. راستی گلم داری کلاس زبان میری که واقعا باورم نمی شد انقدر استعداد تو زبان داشته باشی. کلاس نقاشیت هم تموم شد و باید برای ترم جدید ثبت نام کنیم خدا رو شکر که توی دوتا کلاس عالی ...
14 آذر 1392

نی نی مون پسملی شد

سلام نی نی های ناز مامان حال دوتاتون که خوبه خوبه ان شااله. بالاخره با بابایی یک شنبه رفتیم سونو و نی نیمون جنسیتش معلوم شد. نی نی ناز ما یه گل پسره مثل علی آقا. علی گلم که فهمید کلی ذوق کرد و جیغ کشید البته ایشون از اول هم می گفتن نی نی پسره و اسمش عباس اقاس. از ته ته ته دلم برای علی کوچولو خوشحالم که یه داداشی ناز براش میاد. امید وارم همیشه سالم و صالح باشید و همیشه همیشه پشت و یاور همدیگه . یه دنیا دوستتون دارم
14 آذر 1392

محرم 92

  حسین جان "سائل" و "سینه زن" و "سیب" "سحر" "سوره فجر" "سوز دل"بهر عزای تو دمادم داریم "هفت سین"گرمت جور همیشه آقا ما فقط یک" سفر کرببلا "کم داریم ...
22 آبان 1392

شب تاسوعا سال 92

سلام نی نی های ناز مامان. امشب شب تاسوعای حسینیه. من و بابایی با علی آقا رفتیم بیرون که یه دوری بزنیم علی مامان یه نیم ساعتی بیدار بود و ساعت هشت و نیم شب لالا کرد. پسرم حسابی زنجیر زنه ولی امشب دیگه انقدر خونه زنجیر زده بود دیگه به هیئت نرسید و خوابش برد. امسال به لطف این فسقلی ها اصلاً نتونستم هیئت برم. بابایی هم حسابی پابند علی کوچولو شده بود. خدایا خودت به حق امشب و حضرت ابوالفضل حافظ و نگهدار نی نی های ما، بابای نی نی ها، مادر بزرگ ها و پدربزرگ ها شون باش. آمین  راستی امشب یه چیزی مثل حباب تو دلم انگار می ترکه، شاید فندقمون باشه که اونم داره تو شکم مامان مثل علی کوچولو سینه می زنه و عزاداری می کنه. از هر دوتاتون قب...
22 آبان 1392

کلاس زبان علی آقا/ هفته 17 نی نی

سلام گلهای کوچولوی مامان. قربون دوتاتون برم که انقدر ناز و ملوسید. از علی کوچولوم بگم که الان واسه خودش یه مرد بزرگ شده. کلی واسه خودت اتیش می سوزونی پسری. از صبح تا شب با شمشیر و تیرکمون و تفنگ داری دشمن ها رو می کشی. امان از وقتی که بابا جون یا عموهات بیان اینجا که دیگه واویلا جنگ واقعی شروع می شه. پسملی مامان، اسمتو کلاس زبان سرای محله نوشتم، همون جا گه کلاس نقاشی میرفتی،مربیتم همون خانم مربی کلاس نقاشی بود ولی جلسه اول که اصلاً دوست نداشتی و سر کلاس بند نشدی. فردا جلسه دومه، اگه نشینی سر کلاس دیگه فقط نقاشی می برمت پسر عسل. از فندق خان هم که بگم، هنوز نی نی مامان تکون نمی خوره. شنبه وقت دکتر داشتم بعد از دو ماه که خانم دکتر هنوز ...
7 آبان 1392