یه هفته بد
سلام پسر تب دار مامان. به قول خودت حال و احوال چطوره . امید کوچولوی من، یه هفته خیلی بد رو با هم گذروندیم، هنوزم مریضی. بازم فردا دکتر و دارو . می دونم خسته شدی نفسم، اما واقعاً نمی دونم جی کار باید بکنم . گل پسری از شمال که برگشتیم حسابی سرما خوردی و فرداش رفتیم خانم دکتری . دو سه روز بعدش، یه شب دبدم اصلاً چشمهای قشنگت باز نمیشه . هی می گفتی مامانی می خوام ببینمت اما نمی تونم. چشمه ا و گوشات حسابی اذیتت کردند. دوباره رفتیم دکتر. خانم دکترت گفت چشم ها و گوش هات عفونت شدید کردن ؛ کلی شربت و پماد و قطره. وای خیلی وحشتناک بود. واسه قطره ریختن تو چشم های قشنگت چقدر گریه می کردی. خب حق داشتی دیگه. قطره چشم هاتو می سوزوند. داشتم ...
نویسنده :
مامانی
19:49